دلم اگر صخرهای باشد
ساکن در ساحلی خاموش
دلتنگی حتما
شکل موجهاست
که میآیند
چنگ میکشند
چنگ میکشند
چنگ میکشند...
صخرهای فرومیافتد
دلم اگر صخرهای باشد
ساکن در ساحلی خاموش
دلتنگی حتما
شکل موجهاست
که میآیند
چنگ میکشند
چنگ میکشند
چنگ میکشند...
صخرهای فرومیافتد
رویا را پشت سر میگذارم
و از خواب بیدار میشوم
جای دشت را دیوار میگیرد
جای دستان تو را
فنجانی چای تلخ
درخت افتاد
تا خشک شود
تا تکه تکه شود
تا کاغذ شود و بر آن
تصویر درختی بنشانند
و بر دیواری بچسبانند
که روزگاری
جای درختان
جای جنگلها بود
چشمانم را بستم
که نبینم
که اندیشه کنم فقط
زیبایی را
چشمانم را بستم
آخرین تصویر دیدار
به یاد آمد