نوشته‌ها

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

۱۹۵

‏چنان مینگری به چشم و نگاه مردگانِ توی قاب عکس که انگار امتداد نگاهشان میرسد به چاله‌ی مرگ و سیاهی. نه؛ این نگاه‌ها همه روزگاری به دورنمای رویا خیره بوده و زندگی ابدی. و همین غم انگیزش میکند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

186

‏مثل تماشای درخشش و تلاطم نور از عمق تاریک دریا و از پس لایه‌ی کبود آب و شعف ایستادن در مرز دو انتخاب. و دانستن اینکه چه مرز باریک و راه کوتاهی است از آن جنبش و هیاهو تا آن تاریکی و فراموشی ابدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۸۴

‏بعد از مرگ آنقدر تنها میشوم که دیگر حتی با خودم هم نیستم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۸۳

‏تو رفتی
و سکوتی جایت را گرفت
و سکوتی با من ماند
تا خیابان
تا خانه
تا توی گور.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۷۷

زندگی یک بازی است
پاداش پیروزی لبخند
عقوبت شکستش مرگ است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۷۲

‏زندگی فلش‌بکی است از تصویر جمجمه‌ی در حال فسادم به امروز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۶۸

زندگی نمردن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۶۴

چنان زل زده ای به سیاهی قعر گور که انگار بیراهه‌ای است و بداقبالی در آن پایش لغزیده. بیراهه نیست، زمین سختی که بر آن مطمئن گام میگذاری دهانِ بسته‌ی گوری است که روزی زیر یکی از گام‌هایت گشوده خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۶۲

‏تو برایم آب بودی و آفتاب
در غیابت اما من
همچنان می‌رویم و سبز می‌شوم.
قلب من درختی‌ست تنومند
که دور از ریشه به پهلو افتاده و
مرگ خود را باور ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۳۳

از مرگ متحیر می‌شویم چون که وسعت توانایی و ادراک انسان را بسیار فراتر از ظرفیت جسمی سست و در حال تجزیه می‌دانیم. چطور می‌شود پذیرفت فروپاشی یک خورشید را در تصادف با قطره‌ای آب؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۲۵

‏زندگی پیکار مستمر با مرگ است. یک پیکار وقتی ادامه می‌یابد که امید پیروزی داریم یا دستکم امید شکست نخوردن برای مدتی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۴

‏رفتنت کله پایم کرد اما نمردم، روی کله‌ راه می‌روم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۹

‏می‌گفتند این ابر سیاه سیلی ویرانگر را حامله است و اگر ببارد از ما خاطره‌ای هم نمی‌ماند. و ما سال‌ها در فکرمان سیل و تباهی را تجسم کردیم و از درون فرسوده شدیم اما ادامه دادیم، زیرا که هنوز زندگی برقرار بود، زیر سایه‌ی سیاه ابری که نه گذشت و نه فروریخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۸

‏وقتی که تنهایی، هر چیزی که زندگی در آن جاری‌ست به تندیس یادبودی از خاطره‌ای دور بدل می‌شود. تنهایم، و همه اشیاء پیرامون اسکلت‌های به جا مانده از زندگانی است که سال‌هاست مرده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۹

‏ترسی که تحت عنوان ترایپوفوبیا طبقه بندی شده را اینطور می‌توان توصیف کرد: ترس از اضمحلال از درون بی آنکه توانایی تصرف و دخالت در پیشروی آن را داشته و یا حتی روند فساد و تجزیه را بتوانیم رویت کنیم. آنها مبتلایند که رنجی تحمیل شده و دردی ناخواسته و بی دخالت اراده را تجربه کرده‌اند. ‏با این حساب همه به نوعی مبتلاییم چون همه می‌دانیم که در حال تعفن و تجزیه هستیم و اراده‌ای برای توقفش هم نداریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی