نوشته‌ها

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریکی» ثبت شده است

۱۶۴

چنان زل زده ای به سیاهی قعر گور که انگار بیراهه‌ای است و بداقبالی در آن پایش لغزیده. بیراهه نیست، زمین سختی که بر آن مطمئن گام میگذاری دهانِ بسته‌ی گوری است که روزی زیر یکی از گام‌هایت گشوده خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۶۱

من نوشته‌هایم را مثل نورافکنی در شب در دست گرفته‌ام تا راهم را بجویم. آنچه دیده میشود نور است، خودم در تاریکی پنهانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۴۷

‏از سکوتِ بیشه است، زیبایی آواز پرنده
از سیاهی شب است، درخشش ستاره‌ها
از نیستی است، ظهور جرقه‌های هستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۴۵

‏ناکامی هم زیباست، چون نطفه‌ی کامروایی در خود دارد. این نطفه میمیرد و غم شیرینْ هیولای هول‌انگیز میشود اگر ناکامی در ورطه‌ی تکرار بیفتد. در پس ابر تیره آفتاب نشسته و آنسوی خورشید بی لکه توده ابرهای سیاه جولان میدهند، اما تماشای ابرها که یکنواخت و مداوم شود خورشیدِ پشت تاریکی خاموش میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۴۱

‏به دل شب می‌زنم،
نه به قصد رویارویی
در آن پناهی می‌جویم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

بازگشت به بطن مادر


‏انسان میل بازگشت به دوره جنینی دارد و خواب تجربه‌ای مشابه است. استفاده از پتو هم برای ایجاد محفظه‌ای لطیف اما قوی شبیه رحم و کیسه آب جنین موقع خواب این تجربه را تکمیل می‌کند. پتو در واقع بافت نخی نازکی بیشتر نیست اما در تصور ما مشابه شکم مادر بعنوان حفاظی ایمنی بخش عمل می‌کند.‏ احتمالا همه آن لحظه را تجربه کرده‌اید که دست و پایتان از پتو بیرون می‌ماند و احساس می‌کنید در معرض حمله بیگانگان قرار گرفته‌اید! و با خزیدن زیر پتو دوباره به امنیت می‌رسید انگار که حائلی است و به کل شما را از فضای مرموز و ناآشنای پیرامون جدا می‌کند. پتوی معجزه‌گر!
آرامشِ حسِ رجعت به رحم مادر از کجاست؟ خوابیدن و چشم بستن به روی دنیا و تاریک شدن و با تاریکی یکی شدن و چون قطره‌ای غرق شدن در دریایی و خود را سپردن به آغوش موج و سلب مسئولیت و اختیار کردن از خود و فراموشی وجود و محو کردن مرز میان خود و دنیا، که تنهایی می‌زاید و وحشتِ غربت. ‏و آرامش همین است؛ ساکن و ساکت شدن در دریای سکون و سکوت. اما این آرامش مطلق مساوی مرگ است و اگر تجربه جنین خاموشی مطلق بود هیچ خاطره‌ای از آن دوره در ذهن ما باقی نمی‌ماند! آرامش نسبی است که درک میشود و در خاطر میماند و برای درک آن به مغز و ادراکی نسبی نیاز است، و این قابلیتی است که جنین داراست... ما از تولد خود خرسند نیستیم و دنبال پل بازگشتیم!

این مطلب قرار بود اینجا به پایان برسد اما لازم دیدم در تکمیل آن چند خطی دیگر اضافه کنم:

‏فقط خواب نیست، در تمام عمر انسان برای تجربه‌ی آن امنیت و احساسی که در بالا تشریح شد خودش را در موقعیت‌های مشابهی قرار میدهد. برای نمونه انسانی که تازه متولد شده تا سال‌ها توان درک و هضم واقعیت جهان ناامن خارج از بطن مادر را ندارد و از مکانیسم قصه پردازی و خیالبافی و بازی برای غرابت زدایی و پیش بینی پذیر کردن واقعیات. ‏و ایمنی بخشی استفاده میکند. برای خورشید لب و چشم میکشد، به حیوانات صفات انسانی میدهد و به اشیاء جان میبخشد. این مکانیسم صرفا به کودکی محدود نمی‌ماند و تا پایان عمر همراه ماست.‌‏ کیست که نچشیده باشد طعم شیرین و نوستالژیک یادآوری یا تصور آن روایت مرسوم از قصه خوانی زیر گرمای کرسی در شب‌های سرد زمستانی یلدا را؟ اما این گرایش به گذشته تو را فقط به خاطرات و تجربیات کودکی‌ات پرواز نمی‌دهد، کودکی فقط یک ایستگاه است، هدف موقعیتی دورتر از کودکی است!.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۳۲

‏صدایم زد در تاریکی
صدایش شمشیری شد
و بلور شب را دو نیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۲۴

‏هدف که مقدس شد هر وسیله‌ای توجیه می‌شود. وقتی هدف به چنگ آوردن آفتاب است سر بریدن هزار شمع ناچیز جلوه میکند. و چه بسیار جلادان در تاریخ که با وعده‌ی دروغین آفتاب هزاران شمع سر بریدند و جز سیاهی ارمغانی نیاوردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۷

‏صدایم زد در تاریکی

صدایش شمشیری شد

و بلور شب را دو نیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۹

‏می‌گفتند این ابر سیاه سیلی ویرانگر را حامله است و اگر ببارد از ما خاطره‌ای هم نمی‌ماند. و ما سال‌ها در فکرمان سیل و تباهی را تجسم کردیم و از درون فرسوده شدیم اما ادامه دادیم، زیرا که هنوز زندگی برقرار بود، زیر سایه‌ی سیاه ابری که نه گذشت و نه فروریخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۵

جیرجیرک خواند

دریچه‌ای در شب

گشوده شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۵

‏رازی‌ هست در تاریکی. شنیدم که تاریکی می‌گفت: رازی‌ست در من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۸

‏ما غروب را دیده‌ایم
آمدن شب شگفت‌زده‌مان نمی‌کند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۱

‏به جنگ سیاهی رفتیم، در سیاهی شمشیر زدیم، در سیاهی غذا خوردیم، در سیاهی خوابیدیم، به سیاهی خو کردیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۷۶

سد میان من و آفتاب

کوهی سیاه بود

بالا رفتم تا از کوه بگذرم،

در سیاهی فرو رفتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی