بحثی هم مدتی است در محافل فضلای روشنفکر پروگرسیو داغ شده درباره ارتباط نژادپرستی با هرچیزی که رنگش سیاه یا سفید است! از اصطلاحات و عبارات رایج و متون شعر و کتابها گرفته تا مواد شوینده و بهداشتی و جلد پفک. نه که بگوییم هیچوقت این رنگ آمیزی و نامگذاریها نیت یا پیامد نژادپرستانه نداشته، اما چنان این وسواس بیمارگونه را به هر چیز تعمیم دادهاند که گویی هر کسی هر جا رنگ و عبارت سیاه و سفید بکار برده قبلش یک دهن کجی به یک سیاهپوست کرده و با خشم یک سیاهپوست در مغزش تجسم کرده و بعد مثلا آمده نوشته شب است و چهرهی میهن سیاهه! این نوابع نمیدانند بسیاری از کاربردهای رنگ سیاه ریشه در عمیقترین و کهنترین حالات و احساسات و دریافتهای انسان و پدیدههای تاریخی و طبیعی دارد. سیاه میتواند باعث آرامش و زیبایی هم باشد اما در بسیاری لحظات یادآور ظلمت، تباهی، ناپاکی، ستم، وحشت و مرگ است. چرا؟ یکهو یک شبه عدهای نژادپرست تصمیم گرفتند سیاه را بچسبانند به این صفات و مفاهیم؟ خیر. نور و روشنی و روز همواره از زمان ابوالبشر نشانه و لازمهی رویش و رشد و حرکت زندگی بوده و شب در نقطه مقابل و متضادش بوده که خاموشی میآورد و خواب و سکون. اصلا همین تضادهاست که زندگی را حرکت میدهد. شب گسترهی ناشناختهها را وسیع میکند و توانایی حواس و ادراک را ضعیف میکند و برای انسان حامل اسرار و ناشناختههای گاهاً ترسناک است. همین ضعف ادراک خودش بنیان اول ترس است. انگار دستی آمده پردهای انداخته بر چشم و ذهنت. متل و داستانهای جادویی و جن و دیو همیشه در شب تاثیر قویتری دارند. این فقط یک نمونه بود. مرگ خاموشی است و خاموشی سیاهی است. توی گور سیاهی است. چرک و ناپاکی که روزانه از دست میشویید معمولا تیره و سیاه است. و بسیاری علل و ریشههای دیگر. یکی از بزرگترین مفاهیم و نمادهای بشری را با پاک کردن رنگ سیاه و سفید از شعر و شامپو و شکلات نمیتوانید حذف کنید.