نوشته‌ها

۴۶ مطلب با موضوع «۱۳۹۷» ثبت شده است

۱۰۵

جیرجیرک خواند

دریچه‌ای در شب

گشوده شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

ربایش‌های زنجیره‌ای!

 

در فاصله سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۳ چندین ژاپنی در شهرهای ساحلی این کشور توسط ماموران کره‌ای ربوده شده و به کره شمالی برده شدند. از آنها برای آموزش زبان و فرهنگ ژاپنی به جاسوس‌های کره‌ای استفاده می‌شود تا جاسوس‌ها بتوانند در نقش گردشگران ژاپنی ‏به ماموریت‌های برون مرزی اعزام شوند.

 یکی از این افراد یائه‌کو تاگوچی است. او در ۲۲ سالگی ربوده شد و با وجود وعده‌هایی که مقامات کره شمالی به او دادند اکنون ۴۱ سال است به ژاپن بازنگشته. او را آخرین بار کیم هیون هی دیده. زنی که با پاسپورت ژاپنی به بغداد رفت و ‏هواپیمای مسافربری کره جنوبی را منفجر کرد و در بحرین دستگیر شد. یائه‌کو معلم ژاپنی کیم در زمان تعلیم او در دستگاه اطلاعاتی کره شمالی بود.

‏مورد دیگر مگومی یوکوتا است که در سال ۱۹۷۷ در ۱۳ سالگی در راه مدرسه به خانه ربوده شد. رژیم کره شمالی مدعی است مگومی سال ۱۹۹۴ خودش را کشته. همسر مگومی هم تایید کرده. او در پیونگ یانگ با مردی مشابه خودش که از کره جنوبی ربوده شد ازدواج و یک دختر به دنیا آورد. ‏پدر و مادر مگومی اما همچنان بعد ۴۲ سال با این باور که مقامات کره شمالی دروغ می‌گویند پیگیر برای پیدا کردن دخترشان هستند.

‏بیشترین آسیب را از این پروژه‌ی ربایش کره جنوبی دیده. از سال ۱۹۵۳ بعد از پایان جنگ دو کره ۳۸۰۰ نفر از شهروندان کره جنوبی ربوده شده‌اند که ۴۸۹ نفر از آنها هنوز در خاک کره شمالی هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۳

‏جهانْ غیابِ توست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۱

‏تو به یاد آمدی

درخت زیبا شد،

یا زیبایی درخت

تو را به یاد آورد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۸

‏زندگی جاری‌ست


به سمت مرگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۷

‏در چار گوشه‌ی جهان آزاد

در چار دیوار اتاق آزاد

در چار ستون تن محبوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۵

‏رازی‌ هست در تاریکی. شنیدم که تاریکی می‌گفت: رازی‌ست در من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۴

‏من آه دمیدم

تو سوزِ ساز را شنیدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۳

کوهی هستم من

که بر ویرانه‌ام جاده‌ای بنا کرده‌اند

دیگران مرا جاده می‌خوانند،

من اما کوهی ویرانم

شب‌ها خودم را می‌بینم در خواب

فریاد می‌زند: من کوهم! من کوهم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۱

‏آغوشی می‌خواستیم برای گریستن

مرگ دوست بهانه شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۹۰

‏گفت حالا که نمی‌توانی سنگ را بشکنی، تو هم سنگ شو. من سنگ شدم اما در قلبم حفره‌ای بود، آشیانه‌ی پرنده‌ای که پیوسته نوک می‌کوبید و آشفته می‌کرد خوابِ سنگ را.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۸

‏ما غروب را دیده‌ایم
آمدن شب شگفت‌زده‌مان نمی‌کند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۶

تصور ساحل است که ما را در دریای طوفانی زنده نگه داشته. سرآسیمه دست و پا می‌زنیم تا از هم پیشی بگیریم و ساحل روشن را فتح کنیم، اما یک یک فرو می‌رویم در خندق قیرگون امواج. آنها که می‌دانند ساحلی در کار نیست زودتر ناپدید می‌شوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۵

‏هر دو مسافر یک جاده‌ایم

تو به آنجا می‌روی،

من از اینجا می‌گریزم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۳

‏هر دروغی به زبان می‌آوری با این توجیه که ماموری. "قرار گرفتن در موقعیت دروغگویی" را چطور توجیه می‌کنی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی