نوشته‌ها

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رفتن» ثبت شده است

۱۸۳

‏تو رفتی
و سکوتی جایت را گرفت
و سکوتی با من ماند
تا خیابان
تا خانه
تا توی گور.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۴۰

‏دست دادیم و گذشتیم. دستانش دستگیره‌ی آهنی دری بسته بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۶

‏ما کودکانی بودیم که در خیابانی ناآشنا مادر دستمان را رها کرد تا برود پی کاری و بازگردد، و دیگر برنگشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۴

‏رفتنت کله پایم کرد اما نمردم، روی کله‌ راه می‌روم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۰

‏ما موطن را گم کرده‌ایم

رفتنمان دربه‌دری دارد،

ماندنمان درماندگی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۵۹

دنیا زندان بزرگی است و زندگی یک بازی که میدانش دنیاست. برنده اوست که بازی را ترک می کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۵۷

‏از مرگ می‌ترسیم چون وابسته‌ایم به شهر، به خانه، به دوست، به وسایل و هزار جور تعلق دیگر. اما بالاتر از همه اینها انسان به خودش وابسته است. می‌ترسیم بمیریم و خود را ترک کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۵۶

گاه زندان یک شهر است و درک آزادی با سفری طولانی ممکن می شود یا هجرتی بی بازگشت. گاه خانه است یا اتاقکی که با از جا کندن دیوارهایش می توانی به آنسوی حصار بگریزی. اما اگر زندان خودت باشی و میله ها و زنجیر و دیوارها همین تن و گوشت و استخوان، گریختن نمی توانی مگر با فرو ریختن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۵۳

‏پا فقط رفتن می‌داند، چشم است که می‌گوید به کجا. چشمم خیره به کهکشان و پایم در لجن تیره گرفتار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۶

پرنده‌ای که دوستش داشتم

از لابلای شاخه‌ای پرید و

دیگر بازنگشت.

حالا

در فضای خالی میان شاخه‌ها

تنهاییم پیداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۲

زندگی‌ام چه بود؟ چشمه‌ای در دل خاک که جوشید و فروریخت در فاصله‌ی آمدن و رفتنت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۳۱

به خوابم آمدی

و چه هجرت غم انگیزی شد

بیدار شدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۲۱

گفت: "همه جا تاریک است."

و رفت...

سیاهی

نام دیگر رفتن بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

مرا با خودت ببر

«مرا هم با خودت ببر.»

انگار به باد می‌گفت

شاخه نورس بید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی