نوشته‌ها

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریکی» ثبت شده است

۷۱

می‌توانی او را به تاریکی و سرما عادت دهی مادامی که از نور و گرما بی خبر است. اگر شعله‌ی شمعی را به او نشان دادی نمی‌توانی مانع شوی که به جستجوی آتشی بزرگتر نرود و اگر آتش را دید روزی خورشید را خواهد یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۵۵


در تاریکخانه‌ی دنیا به هزار در چنگ می زنی تا راهی بیابی و عاقبت همان دری بیرونت می برد که به درون راهت داده بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۹

سپیدی کاغذ غیابِ توست

این کلمات سیاه اما

تو نمی‌شوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۷

چراغ ندارم

به تو فکر می‌کنم و

به دل شب فرو می‌شوم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۵

چراغی روشن کردم

تا شب را کشته باشم

نور آشکار شد

تاریکی هم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۲۱

گفت: "همه جا تاریک است."

و رفت...

سیاهی

نام دیگر رفتن بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

شادی چراغی‌ست

شادی

چراغی ست

که روشن می کنی

در تاریکی اتاق

تو اتاق را می بینی و

این همه نور

من به جهان فکر می کنم و

آن همه تاریکی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

و شعر

و شعر

کبریتی‌ست که می‌کشم

نه برای دیدن چیزی یا کسی،

که تاریکی را

زیباتر کنم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

خواست تنها باشد

خواست تنها باشد

کبریتی کشید

و میان تاریکی رفت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

صد در و هزار دیوار

گله از سیاهی

کنار لاشه‌ی چراغی

که خودم سرنگون کردم

 
از مجموعه صد در و هزار دیوار
تاریخ انتشار: پاییز ۹۴
ناشر: فصل پنجم
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی