‏انسان میل بازگشت به دوره جنینی دارد و خواب تجربه‌ای مشابه است. استفاده از پتو هم برای ایجاد محفظه‌ای لطیف اما قوی شبیه رحم و کیسه آب جنین موقع خواب این تجربه را تکمیل می‌کند. پتو در واقع بافت نخی نازکی بیشتر نیست اما در تصور ما مشابه شکم مادر بعنوان حفاظی ایمنی بخش عمل می‌کند.‏ احتمالا همه آن لحظه را تجربه کرده‌اید که دست و پایتان از پتو بیرون می‌ماند و احساس می‌کنید در معرض حمله بیگانگان قرار گرفته‌اید! و با خزیدن زیر پتو دوباره به امنیت می‌رسید انگار که حائلی است و به کل شما را از فضای مرموز و ناآشنای پیرامون جدا می‌کند. پتوی معجزه‌گر!
آرامشِ حسِ رجعت به رحم مادر از کجاست؟ خوابیدن و چشم بستن به روی دنیا و تاریک شدن و با تاریکی یکی شدن و چون قطره‌ای غرق شدن در دریایی و خود را سپردن به آغوش موج و سلب مسئولیت و اختیار کردن از خود و فراموشی وجود و محو کردن مرز میان خود و دنیا، که تنهایی می‌زاید و وحشتِ غربت. ‏و آرامش همین است؛ ساکن و ساکت شدن در دریای سکون و سکوت. اما این آرامش مطلق مساوی مرگ است و اگر تجربه جنین خاموشی مطلق بود هیچ خاطره‌ای از آن دوره در ذهن ما باقی نمی‌ماند! آرامش نسبی است که درک میشود و در خاطر میماند و برای درک آن به مغز و ادراکی نسبی نیاز است، و این قابلیتی است که جنین داراست... ما از تولد خود خرسند نیستیم و دنبال پل بازگشتیم!

این مطلب قرار بود اینجا به پایان برسد اما لازم دیدم در تکمیل آن چند خطی دیگر اضافه کنم:

‏فقط خواب نیست، در تمام عمر انسان برای تجربه‌ی آن امنیت و احساسی که در بالا تشریح شد خودش را در موقعیت‌های مشابهی قرار میدهد. برای نمونه انسانی که تازه متولد شده تا سال‌ها توان درک و هضم واقعیت جهان ناامن خارج از بطن مادر را ندارد و از مکانیسم قصه پردازی و خیالبافی و بازی برای غرابت زدایی و پیش بینی پذیر کردن واقعیات. ‏و ایمنی بخشی استفاده میکند. برای خورشید لب و چشم میکشد، به حیوانات صفات انسانی میدهد و به اشیاء جان میبخشد. این مکانیسم صرفا به کودکی محدود نمی‌ماند و تا پایان عمر همراه ماست.‌‏ کیست که نچشیده باشد طعم شیرین و نوستالژیک یادآوری یا تصور آن روایت مرسوم از قصه خوانی زیر گرمای کرسی در شب‌های سرد زمستانی یلدا را؟ اما این گرایش به گذشته تو را فقط به خاطرات و تجربیات کودکی‌ات پرواز نمی‌دهد، کودکی فقط یک ایستگاه است، هدف موقعیتی دورتر از کودکی است!.