درخت افتاد
تا خشک شود
تا تکه تکه شود
تا کاغذ شود و بر آن
تصویر درختی بنشانند
و بر دیواری بچسبانند
که روزگاری
جای درختان
جای جنگلها بود
درخت افتاد
تا خشک شود
تا تکه تکه شود
تا کاغذ شود و بر آن
تصویر درختی بنشانند
و بر دیواری بچسبانند
که روزگاری
جای درختان
جای جنگلها بود
چشمانم را بستم
که نبینم
که اندیشه کنم فقط
زیبایی را
چشمانم را بستم
آخرین تصویر دیدار
به یاد آمد
شادی
چراغی ست
که روشن می کنی
در تاریکی اتاق
تو اتاق را می بینی و
این همه نور
من به جهان فکر می کنم و
آن همه تاریکی
حرفی نگفتیم
که کسی نمیدانست
درد درخت بی بار و بر را.
بی صدا پژمردیم
خشکیدیم
افتادیم
درد درخت افتاده را هم
کسی نمیدانست؟