نوشته‌ها

۲۵

درخت افتاد

تا خشک شود

تا تکه تکه شود

تا کاغذ شود و بر آن

تصویر درختی بنشانند

و بر دیواری بچسبانند

که روزگاری

جای درختان

جای جنگل‌ها بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

24

چشمانم را بستم

که نبینم

که اندیشه کنم فقط

زیبایی را

چشمانم را بستم

آخرین تصویر دیدار

به یاد آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

23

ریشه‌ها آب می‌نوشند

شاخه‌ها نور

آتش و آب

با هم آشتی می‌کنند

در رگ‌های درخت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۲۲

آه، کاکتوس کوچکم

در بیابان آنقدر تنها نبودی

که در میان این شمعدانی‌ها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۲۱

گفت: "همه جا تاریک است."

و رفت...

سیاهی

نام دیگر رفتن بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۲۰

پرواز را رهایی می‌داند

پرنده‌ای که آشیانه‌اش شیار صخره‌هاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

مرا با خودت ببر

«مرا هم با خودت ببر.»

انگار به باد می‌گفت

شاخه نورس بید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

هنگام وداع

هیچگاه به چشمم نیامد

زیبایی این باغ

مگر هنگام وداع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

آغوش درخت

خسته از طوفان‌ها

در آغوش درخت

آرام گرفت

برفپاره سرگردان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

googlef6f93805c1b4f36b.html

دریافت
googlef6f93805c1b4f36b.html
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

جای خالی

همه چیز را دور انداختم

که فراموشت کنم

خانه خالی شد

جای تو خالی‌تر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

بودن تا نبودن

بودنت یک‌ جاست

نبودت همه جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

شادی چراغی‌ست

شادی

چراغی ست

که روشن می کنی

در تاریکی اتاق

تو اتاق را می بینی و

این همه نور

من به جهان فکر می کنم و

آن همه تاریکی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

کسی نمی‌دانست

حرفی نگفتیم

که کسی نمی‌دانست

درد درخت بی بار و بر را.

بی صدا پژمردیم

خشکیدیم

افتادیم

درد درخت افتاده را هم

کسی نمی‌دانست؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

و شعر

و شعر

کبریتی‌ست که می‌کشم

نه برای دیدن چیزی یا کسی،

که تاریکی را

زیباتر کنم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی