نوشته‌ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شوروی» ثبت شده است

بازمانده‌ای از ماگادان

سال ۱۹۴۷ که عطا صفوی از مرز ترکمنستان قصد گریختن از ایران به مقصد شوروی را داشت شاید هرگز فکرش را نمیکرد تا ۴۱ سال بعد رنگ ایران را نخواهد دید. او بعدها در خاطراتش در کتاب "در ماگادان کسی پیر نمی‌شود" نوشت: کاش بدبختترین سگ ایران بودم اما گذارم به ماگادان نمی‌افتاد.
 
صفوی زمان فرمانروایی استالین بر شوروی و اشغال بخشی از ایران در جنگ جهانی دوم به دست این کشور، از سر فقر و جهل و تحت تاثیر تبلیغات بلندگوهای شوروی جذب آرمانشهر سوسیالیستی شد و به حزب توده پیوست و بخصوص وقتی وارد دانشسرای ساری شد فعالیتش را جدی‌تر پی گرفت. با پایان جنگ و خروج نیروهای شوروی از ایران و فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان و تضعیف گروههای کمونیست موج دستگیری‌ها شروع شد و عطا و سه نفر از دوستانش در ۲۰ سالگی از مازندران بطور غیرقانونی بسمت ترکمنستان و مرز شوروی رفتند اما به محض رسیدن به مرز توسط نیروهای مرزبانی شوروی دستگیر می‌شوند و در اتاقکی شبیه طویله در پاسگاه مرزی بمدت ۱۱ روز زندانی میشوند و مورد بازجویی قرار میگیرند. پس از آن عطا و دوستانش به زندان کا گ ب در عشق آباد منتقل میشوند و عطا را در سلولی با ابعاد کمتر از ۲ متر بمدت ۴۴ روز محبوس میکنند و شبانه مورد بازجویی قرار می دهند. پس از پایان بازجویی ها دادگاه او را بجرم عبور غیرقانونی از مرز به دو سال کار اجباری در کوره های آجرپزی محکوم میکند. در اردوگاه همان روز اول هر چه داشت و نداشت حتا شورتش را می‌دزدند! عطا صفوی شش ماه را زیر آفتاب کشنده و فریاد سرکارگر و گرسنگی و کثافت و توالتهای مشترک و دزدانی که مثل مگس همه جا در کمین بودند گذراند. در همین اوضاع یک روز او را سوار ماشین کردند و مجددا به زندان کا‌ گ ب در عشق آباد بازگرداندند و در آنجا بعد چهار ماه شکنجه و کتک مفصل اتهامی جدید برایش تراشیدند: جاسوسی. اما ماجرای زندان عشق آباد به همین جا ختم نشد و پیش از محاکمه‌ یک شب عطا متوجه شد دیوارهای زندان به لرزه افتاده‌اند و در حال فروریختن هستند و او که راه گریزی نداشت مدت سه شبانه روز زیر آوار مدفون شد. عطا بعدها فهمید علت آن حادثه زلزله‌ای ۷ ریشتری بوده که دو سوم جمعیت شهر عشق آباد را همان شب کشته. نگهبانان زندان بعد سه شب عطا را زیر خرابه‌ها سالم پیدا کردند و به زندانی دیگر‌ منتقل کردند. پس از آن ماجرا دادگاه برگزار شد و عطا به اتهام جاسوسی به ۱۰ سال کار در اردوگاه سیبری محکوم شد. در میانه‌ی مسیر به مقصد ماگادان عطا چند هفته را در زندان تاشکند و بعد در زندان نووسیبیرسک سپری کرد و بعد تا محل اردوگاه ماه‌ها در واگن‌های مملو از زندانی در قطار و مدتی در کشتی محبوس بود و پس از طی هزاران کیلومتر سرانجام به ماگادان در شمال شرقی روسیه رسید. صفوی در توصیف ماگادان می‌نویسد: "جایی است که ۹۹ نفر می‌گریستند و فقط یک نفر می‌خندید، و او هم دیوانه بود!" پس از مستقر شدن در اردوگاه ماگادان عطا را برای کار به اعماق معدن زغال سنگ فرستادند و از آن روز بمدت ۵ سال محصور در دیوارهای چهار متری، چشم در چشم درنده‌ی سگ‌های نگهبان، در فضایی مملو از دلتنگی و گرسنگی و میکروب و وحشتِ تنبیه و شکنجه و اعدام، به کار بی وقفه در عمق تاریک معدن مشغول بود. بعد از ۵ سال استالین مُرد و با روی کار آمدن خروشچف عطا از اردوگاه آزاد شد و یک سال در تبعید بسر برد و نهایتا بعد ۸ سال حبس و تبعید با دریافت حکم تبرئه و آزادی به شهر دوشنبه در تاجیکستان رفت و به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و جراح شد. دکتر عطا صفوی همانجا ازدواج کرد و فرزندی به دنیا آورد. گرچه در این مدت هم ماموران کا گ ب او را رها نمی‌کردند و به هر بهانه برای بازجویی احضار می‌شد.
سال ۱۳۶۷ بعد گذشت ۴۱ سال از لحظه بازداشت عطا در مرز شوروی، او و همسرش با دوندگی بسیار موفق شدند مجوز بازگشت به ایران را بگیرند. عطا امیدوار بود در ایران به طبابت مشغول شود اما شرایط آنطور که تصور می‌کرد نبود و مجددا به تاجیکستان بازگشت و نهایتا در ۸۶ سالگی در کانادا پرونده‌ی زندگی‌اش بسته شد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

سیاوش کسرایی و پرونده ایرانیان مهاجر در شوروی

‏سیاوش کسرایی شاعر توده‌ای ایران سال ۶۲ در مهاجرتی اجباری به کابل رفت و پس از آن به میهن باورها و آرمانهایش، شوروی پناه برد و تا پایان فروپاشی شوروی آنجا ماند. نامه‌ها و شعرهایی که در طول اقامتش در مسکو نوشته نشان میدهد نه تنها کعبه‌ی آمالِ توده آلامش را تسکین نداد بلکه بر آن افزود.

‏برای مثال در سال ۶۷ در نامه به یکی از اعضای حزب توده از شرایطش می‌نویسد:

"نتیجه اینکه پنج سال مهاجرت من یا در تنهائی و انزوای کشنده گذشته و یا در اجتماعاتی که فاقد سلامت، صداقت و صمیمیت بوده‌ است."

‏مهاجرت کمونیستهای ایرانی به شوروی سابقه طولانی دارد و بسیاری اوقات زندگی آنها با زندان و شکنجه و تبعید و اردوگاه کار به پایان رسیده. کسرایی خوش شانس بود که اواخر عمر شوروی و بعنوان آخرین نسل مهاجران به زیارت مسکو رسید. با این حال آخرین شعرهای او که در مسکو سروده شده مملو از اندوه و گله و دلتنگی است که نشان دهنده سرخوردگی و تصادم تصورات پیشین با واقعیات عینی است. او که سال‌ها پیش در شعر "آمریکا! آمریکا!" وعده داده بود روزی "سرود سرخ سحرگاه پا می‌گیرد و آفتاب بر می‌آید" ، سال ۶۹ در مسکو، ایستاده بر قله‌ی میعاد و در مهد آفتاب عدالت و سرودهای سرخ می‌نویسد:

 

رسانید از من این پیغام:

که من با پیکر خونین و با تنجامه‌ی پاره

ز کف داده دیار و یار و هر پیوند، آواره

به فرجامین

کشاندم خویشتن را بر فراز قله‌ی میعاد

ولی دیدم که در این اوج بی فریاد

ز تو، اورنگ تو، جانداروی آوازه گیر تو نشانی نیست

به پیرامون من تا می توانم دید

به جا اشباحِ سنگ و صخره هایی هست و گردِ سرخی از خورشید...

 

یا در شعری دیگر به نام هوای آفتاب که سال ۷۲ در مسکو نوشته شده میگوید:

 

نه آشنا نه همدمی

نه شانه‌ای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی

تویی و رنج و بیم تو

تویی و بی پناهی عظیم تو

نه شهر و باغ و رود و منظرش

نه خانه‌ها و کوچه‌ها نه راه آشناست

نه این زبان گفتگو زبان دلپذیر ماست

تو و هزار درد بی دوا

تو و هزار حرف بی جواب

کجا روی ؟ به هر که رو کنی تو را جواب می‌کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

چه گوارا، ماشین کشتار

نگاهی به جنایات چه گوارا. مردی که می‌خواست پرچم کمونیسم را بر سردر جهان بیاویزد.

#چه_گوارا معتقد بود "نفرت عنصر مبارزه است و انسان را به ماشین کشتار تبدیل می کند." او در نامه به همسرش سال ۱۹۵۷ می‌نویسد: اینجا در جنگل‌های کوبا زنده و تشنه به خون هستم.

با پیروزی انقلاب کوبا و سقوط رژیم باتیستا در سال۱۹۵۹ چه گوارا از سوی فیدل کاسترو به ریاست زندان لاکابانا منصوب شد و جوخه‌های اعدام را برپا کرد‌. چه گوارا قاضی دادگاه تجدیدنظر هم بود و در ۵ ماه ریاست او بر این زندان بیش از ۵۰۰نفر ضدانقلاب اعدام شدند. ‏به گفته خوزه ویلاسوسا از مسئولین قضایی پرونده‌های لاکابانا احکام بطور خودکار در دادگاه تجدیدنظر تایید می‌شدند.

خاویر آرزواگا کشیشی که محکومین به اعدام را آرام می‌کرد در خاطراتش میگوید برای درخواست عفو پسربچه ای پیش چه گوارا و کاسترو رفتم اما هیچکدام توجهی نکردند.‏..

 ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی