هر دو مسافر یک جادهایم
تو به آنجا میروی،
من از اینجا میگریزم.
آرامش دریایی است که گهگاه از آن جرعهای سر میکشیم، اما به آرامش نمیرسیم. برای رسیدن باید آب شد و دریا شد. برکهای در ما محبوس است و مشتاق دریا...
هر دروغی به زبان میآوری با این توجیه که ماموری. "قرار گرفتن در موقعیت دروغگویی" را چطور توجیه میکنی؟
از سنگها نوشتم تا سنگ بودن را تجربه کنم اما دانشمند سنگها شدم. کاش سنگ میشدم و هیچ نمیدانستم.
به جنگ سیاهی رفتیم، در سیاهی شمشیر زدیم، در سیاهی غذا خوردیم، در سیاهی خوابیدیم، به سیاهی خو کردیم...
بیهودگی غم انگیز است، تکرار بیهودگی وحشتناک. و چه احساسی ویرانگرتر از ترس! غم گاه میتواند تعالی بخشد اما ترس فقط ویرانت میکند.
قاضی: از والدینت چی میخوای؟
زین: ازونا میخوام بیش از این بچه نیارن.
کفرناحوم🎬
فیلم داستان زندگی کودکی است درگیر فقر و ناخوشی در منطقهای از یاد رفته در حاشیه شهر بیروت. #کفرناحوم در لغت به معنای تجمع نامنظم اشیاء تعریف شده و روی نقشه روستایی است در ساحل دریاچه جلیل(طبریه). روایت است عیسی در این روستا بسیاری معجزات کرد و بسیاری را شفا بخشید اما آنجا را جهنمی میدانست بدتر از سدوم.
بازیگر نقش زین یک پناهجوی سوری است که از جنگ سوریه سالها پیش با خانواده به لبنان گریخته. بازی بی نقص او در این نقش شاید یک علت دارد، او خودش سدوم را پیش از این تجربه کرده.
قلوه سنگی هستم من
سخت و سنگین کف رودخانه
و تو آب روانی
که نرم و آرام از رویم عبور می کنی،
تنم را می نوازی
و به درونم راهی نمی یابی.
میتوانی او را به تاریکی و سرما عادت دهی مادامی که از نور و گرما بی خبر است. اگر شعلهی شمعی را به او نشان دادی نمیتوانی مانع شوی که به جستجوی آتشی بزرگتر نرود و اگر آتش را دید روزی خورشید را خواهد یافت.