نوشته‌ها

۱۵۷ مطلب با موضوع «کوتآه» ثبت شده است

۱۱۹

‏وقتی که تنهایی همه چیز در اطرافت به شکل موجوداتی منفرد و منزوی درمی‌آیند و مثل هزار آینه در هزار شکل تنهایی را تکثیر می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۸

‏نه محیط و جامعه انتخاب ما بوده نه این سرشت گریزناپذیر، اما بخاطر جرمی مجازات می‌شویم که سرشت و محیط عامل پیدایش آن هستند. بار جهانی بر شانه‌ی ماست و نمی‌توانیم کنارش بزنیم مگر با در هم شکستن خود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۷

‏صدایم زد در تاریکی

صدایش شمشیری شد

و بلور شب را دو نیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۶

‏ما کودکانی بودیم که در خیابانی ناآشنا مادر دستمان را رها کرد تا برود پی کاری و بازگردد، و دیگر برنگشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۴

‏رفتنت کله پایم کرد اما نمردم، روی کله‌ راه می‌روم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۲

‏می‌گویی عاشق او هستی، آنچنان که آرزو داری قبل او بمیری و نبینی رنج هجران را. تو می‌میری و همان رنج را بر شانه‌ی کسی که عاشقش هستی می‌گذاری! تو عاشق خودت و احساست هستی مبادا خراشی بردارد، حتی به قیمت وادار کردن او به تماشای جنازه در حال تجزیه‌ات. ایثار تو همین است که می‌خواهی خودت را یک مرتبه خلاص کنی، بی توجه به رنجی چند ساله که برای او باقی می‌گذاری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۱

‏بت سازی راهی برای ابطال ناپذیر کردن عقایدی است که با زبان استدلال قادر به دفاع از آن‌ها مقابل انتقادات نیستیم، زیرا حفاظی فراتر از استدلال لازم است برای ضدضربه کردن بتی که چون کودکِ در گهواره در آغوشش نشسته‌ایم. بتی که ویرانی‌ش به معنی سقوطِ ماست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۱۰

‏ما موطن را گم کرده‌ایم

رفتنمان دربه‌دری دارد،

ماندنمان درماندگی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۹

‏می‌گفتند این ابر سیاه سیلی ویرانگر را حامله است و اگر ببارد از ما خاطره‌ای هم نمی‌ماند. و ما سال‌ها در فکرمان سیل و تباهی را تجسم کردیم و از درون فرسوده شدیم اما ادامه دادیم، زیرا که هنوز زندگی برقرار بود، زیر سایه‌ی سیاه ابری که نه گذشت و نه فروریخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۸

‏وقتی که تنهایی، هر چیزی که زندگی در آن جاری‌ست به تندیس یادبودی از خاطره‌ای دور بدل می‌شود. تنهایم، و همه اشیاء پیرامون اسکلت‌های به جا مانده از زندگانی است که سال‌هاست مرده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

١٠٧

‏میلی هست برای بیشتر فرو رفتن، در او که از تعالی و خروج از باتلاقی بازمانده. امیدْ حرکت است و برای اسیر در باتلاق گاه ناامیدی آخرین چاره است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

١٠٦

‏خشم و اندوه محصول مبارزه است. زمانی رنج گرفتاری در باتلاق را حس می‌کنی که در حال تقلایی برای گریختن از آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۵

جیرجیرک خواند

دریچه‌ای در شب

گشوده شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۴

‏کسی که آزاد باشد دستش به جایی بند نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۱۰۳

‏جهانْ غیابِ توست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی