ما کودکانی بودیم که در خیابانی ناآشنا مادر دستمان را رها کرد تا برود پی کاری و بازگردد، و دیگر برنگشت.
ما موطن را گم کردهایم
رفتنمان دربهدری دارد،
ماندنمان درماندگی.