نوشته‌ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لنین» ثبت شده است

میراث چپ‌روی شاعران فارسی زبان


یکی نوشته چرا به چپ‌ها کینه دارید در حالی که بسیاری از بزرگان ادب و هنر ما چپ بوده‌اند! خب بیاییم نگاهی بندازیم به شاعران پیشرو در این مسیر ببینیم میراث چپ‌روی این بزرگان چه بوده که ما باید به آن ببالیم؟
‏یکی از این بزرگان هنرمند و از وارد کنندگان مارکسیسم به ایران احسان طبری است. او زمان اشغال ایران به دست استالین هم صدا با دیگر توده‌ای ها اعلام میکند باید به منافع شوروی احترام بگذاریم و امتیاز نفت شمال را به آنها اعطا کنیم! او بعدا به سرزمین دایی یوسف پناهنده شد و بعد از مرگ استالین جنایتکار شعری می‌سراید که یکی از مشعشعات ادبیات چپ محسوب میشود:
تو بهادر بودی، زمان میدانت
آفریدی نظمی، کان بُد همسانت
درسپردی آخر به همرزمانت
آن نظم بی‌خلل- رفیق استالین!
شاعر بعدی عارف قزوینی است. عارف در وصف امام لنین شعری سروده که در زمینه مجیزگویی یک رکورد حساب میشود:
ای لنین ‌ای فرشته‌ی رحمت
قدمی رنجه کن تو بی‌زحمت
تخم چشم من آشیانه‌ی توست
پس کَرم کن که خانه خانه‌ی ‌توست
یا خرابش بکن یا آباد
رحمت حق به امتحان تو باد
بلشویک است خضر راه نجات
بر محمد و آل او صلوات!
در راه تملق و بندگی بلشویک‌ها شاعران دیگری هم شانس خود را امتحان کردند.
فرخی یزدی میفرماید:
با پای جان به تربت پاک لنین بیا/تا بنگری به مقبره، تمثال انقلاب.
و محمدتقی بهار:
بلشویک است و یارْ لنین/خصمْ سرمایه و قلدری.
‏در این میان اما ابوالقاسم لاهوتی علاوه بندگی ادبی موفق شد به دربار استالین هم راه پیدا کند و مدتی به مقام وزیر فرهنگ شوروی در تاجیکستان نائل شد. لاهوتی شوروی را وطن خودش میدانست:
فخر دارم که ملک شورائی
داده اینسان بمن توانایی
فخر دارم که این شریف وطن
تکیه گاه منست و خانه‌ی من...
‏لاهوتی که شعری با عنوان "استالین جان" در کارنامه دارد معتقد بود هر کس دشمن شوروی باشد باید سرش را بزنیم و کفن پوشش کنیم:
هر سر که به نقصان حدود تو کند فکر
با دست دلیرانه‌ی خلق از بدن افتد.
خواهد کسی ار پاره کند رشته‌ی فتحت
از پارچه‌ی ننگ به رویش کفن افتد.
توتکیه گه رنجبر روی زمینی
بر پشت زمین زلزله از این سخن افتد.
بدخواه تو، هرکس که بود، نام سیاهش
بایست که از دفتر اهل زمن افتد...
خب، هنوز متعجبید چرا به این میراث متعفن که سال‌ها آب به آسیاب استبداد و کشتار و خفقان ریخته کینه داریم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

مارکسیسم افیون توده‌ها!

‏مارکسیسم دین ستیز نیست، مارکسیسم دین الهی را وارونه کرده و قاعده‌ی آن را از آسمان برداشته و بر زمین گذاشته. امید به خدا و اعجاز ماورا را از انسان میگیرد جایش امید به جبر تاریخ را به او میدهد. (همین رویکرد بعدها یکی از دستاویزهای جباران تاریخ برای خلق جنایات بی شمار شد.) ‏حکومت منجی آسمانی را رد میکند و به جایش به توده حکومت قطعی پرولتاریا در آینده را نوید میدهد. امت را کنار میزند و جایش توده و خلق را زیر یک پرچم جمع میکند. جای پیامبر و خدا رهبران و حکومتها را مینشاند و جای کتاب مقدس مانیفست مارکس و رفقا را علم میکند. بقول پوپر "پیامبران کاذب". ‏مارکس جمله معروفی دارد که دین را افیون توده می داند، اما هدف حمله‌ی او در این جمله افیون نیست! بلکه تنها امید و هیجان دینی را مخرب میدانست و همزمان در حال تولید افیون دست ساز خودش بود که بعدها حاکمان بسیاری را نشئه کرد و با وعده بهشت زمینی جهنم آفریدند. ‏لنین در جایی میگوید: "در نبرد انقلابیِ ستم دیدگان ساخت بهشت بر روی زمین برای ما مهم‌تر است تا اتحاد برای باور در بهشت آسمانی." یا انگلس در مقاله ای درباره مسیحیت مینویسد: "مسیحیت و سوسیالیسم کارگری، صلای نجات انسان را از نکبت و بندگی سر دادند. تنها تفاوت آن است که مسیحیت نجات ‏...را در دنیای دیگر، زندگی پس از مرگ وعده می‌دهد، درحالیکه سوسیالیسم می‌گوید نجات در همین جهان و با دگرگونی نظام اجتماعی امکان‌پذیر است." ‏در همین رابطه آلبر کامو در مصاحبه‌ای میگوید: "پایان تاریخ هیچگونه معنای قابل تعریفی نمیتواند داشته باشد. مارکسیست‌ها بشری را که امروز هست به نام بشری که از این پس خواهد آمد نفی میکنند. چرا این نظریه را موجه تر از مذهبی بدانیم که جهان آسمانی دیگری را در آینده نوید میدهد؟"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی