تشنگی لازمهی لذت سیراب شدن است. ضرورت رسیدن به هر لذت عبور از چالهی رنجی است و من به امید تبسمی کمرنگ، پایم را از گل و سنگلاخ مسیر زخمی و آلوده کردهام.
تشنگی لازمهی لذت سیراب شدن است. ضرورت رسیدن به هر لذت عبور از چالهی رنجی است و من به امید تبسمی کمرنگ، پایم را از گل و سنگلاخ مسیر زخمی و آلوده کردهام.
ما زخم خوردیم و آتش خشم در دلمان شعله کشید اما چون به بیرون راهی نیافت تنها خودمان را سوزاند. عدهای ذره ذره خاکستر شدند و آنها که زخمشان کاری بود یکباره گُر گرفتند.
چنگ زدهام به بوتهی خار و خلنگ
تا فرونیفتم در چاه
و تماشا میکنم هیبت عمق چاه را
تا از یادم برود
ناچیزیِ زخم دست.