نوشته‌ها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

۴۳

در هیئت پاره ابری

آمدی

باریدی

ویران کردی.

تو لطافت ابرها بودی اما

نطفه‌ی خشمی هم

در دلت پنهان بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۴۰

به جنگلی آتش گرفته می‌مانم

کبریت را کس دیگری انداخته

شعله‌هایم اما چنان هر سو قد می‌کشند

که در دلم انگار

میلی به خاموشی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۳۷

دلم اگر صخره‌ای باشد

ساکن در ساحلی خاموش

دلتنگی حتما

شکل موج‌هاست

که می‌آیند

چنگ می‌کشند

چنگ می‌کشند

چنگ می‌کشند...

صخره‌ای فرومی‌افتد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

دل‌مان روشن نشد

چراغ‌ را روشن کردیم

دل‌مان روشن نشد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی