دست دادیم و گذشتیم. دستانش دستگیرهی آهنی دری بسته بود.
در تاریکخانهی دنیا به هزار در چنگ می زنی تا راهی بیابی و عاقبت همان دری بیرونت می برد که به درون راهت داده بود.
از دشت به کوهستان گریختیم و
از کوهستان به جنگلها پناه بردیم
و ملول از آزادی
خانهای بنا کردیم
با چهار دیوار
و دری
که به درون راه داشت