برای ما که جهانی دیگرگونه میخواهیم باران و درخشش ناگهانِ صاعقه منظرهای نو است، اما هر چه باشد باران است و همدست همین دنیا. از پشت پنجره کنار میرویم و پردهها را میکشیم.
برای ما که جهانی دیگرگونه میخواهیم باران و درخشش ناگهانِ صاعقه منظرهای نو است، اما هر چه باشد باران است و همدست همین دنیا. از پشت پنجره کنار میرویم و پردهها را میکشیم.
میگفتند این ابر سیاه سیلی ویرانگر را حامله است و اگر ببارد از ما خاطرهای هم نمیماند. و ما سالها در فکرمان سیل و تباهی را تجسم کردیم و از درون فرسوده شدیم اما ادامه دادیم، زیرا که هنوز زندگی برقرار بود، زیر سایهی سیاه ابری که نه گذشت و نه فروریخت.
در هیئت پاره ابری
آمدی
باریدی
ویران کردی.
تو لطافت ابرها بودی اما
نطفهی خشمی هم
در دلت پنهان بود