نوشته‌ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احساس» ثبت شده است

۶۱

چشمی اگر نباشد که ببیند فروغ سبز برگ‌ها را و دستی که لمس کند رطوبت شبنمی را بر تن شاخه ای، فرق نمی‌کند درخت می‌شوی بعد مرگ یا تلی خاک. احساس اگر نباشد هر چه هم که هستی، عظیم یا خرد، انگار که نیستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی

۸۶

‏وقتی درونت دو احساس متناقض هر یک تو را به سویی می‌کشند باید ارتباط میانشان را قطع کنی و هر روز دست در دست یکی‌شان بگذاری بی آنکه دیگری بویی ببرد. اما لحظه‌هایی هم هست که این دو ناگهان با هم روبرو می‌شوند. اینجاست که به جان هم می‌افتند و زیر مشت و لگدهایشان له می‌شوی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد خان‌میرزایی