خوابیدمدر رویای بازگشت به دیروزچشم که باز کردمفردا شده بود.
تصور ساحل است که ما را در دریای طوفانی زنده نگه داشته. سرآسیمه دست و پا میزنیم تا از هم پیشی بگیریم و ساحل روشن را فتح کنیم، اما یک یک فرو میرویم در خندق قیرگون امواج. آنها که میدانند ساحلی در کار نیست زودتر ناپدید میشوند